میدونید من هیچ‌علاقه ایی به زنده موندن ندارم 

اگه همین الان یه پیشنهاد بود که میتونستم راحت بمیرم حتما قبولش میکردم :) 

برام اصن مهم نیست 

من به علم و تکنولوژی کلی علاقه دارم و ذوق مرگ میشم وقتی یه چیز جدید یاد میگیرم و دوست دارم اپلای کنم و اینا ولی خود زندگی برام اصن مهم نیست 

به نظرم یکی از دلایل مهمش اینه که کسی را ندارم یعنی سینگلم :) پس اگه نباشم هیشکی ناراحت نمیشه 

یکی دیگه اش اینه که الان موقعیت خوبی ندارم یا کار مهمی نمیکنم 

یکیش هم شاید چون به اخرت و زندگی پس از مرگ و اینا چندان اعتقادی ندارم :) یعنی فازم اینه که خب برم جهنم از زندگی الانم که کوفتی تر نیست ؟! بعدش کلی از گناهایی که من میکنم (مثلا دید زدن به نامحرم روزه خواری و ...) به خاطر  تمایلات درونی ام هست همون طور که نوع دوستی مهربونی و ... پس برای چیزی که روش کنترلی ندارم  چجوری باید پاسخگو باشم ؟! حالا ممکنه بگی نه تو کنترل داری روش رو کاغذ اره  ولی در عمل مثلا وقتی یه عالمه نیاز جنسی  داری چقدر میتونی تحمل کنی ؟! اینه که من کلا خودم را رها کردم از بند  :) تا وقتی به کسی آسیب نمیزنه ازاده غریزه انسان :)